شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.
شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.

داستانای مرضی

یه روز که شب بود، یه دختری بود که با برادرش رفتن توی رستوران پلاژ های کنار دریای ارتش تا برای خانوادره اشون و خانواده ی دایی و خاله و پدربزرگ مادریشون جا بگیرن.

چون خیلی زود رفته بودن هی میرفتن دم در رستوران و بعدش سوار چرخ 

 

 

ادامه مطلب ...

داستان های مرضی.

داستانای مرضی 

 

یه روزیه دوو ایسری بود که کارش از سرماخوردگی گذشته بود و سرطان ریه گرفته بود چون جون نداشت و روشن نمیشد. روشنم که میشد حرکت نمی کرد. داستان تموم شد.

داستان های مرضی.

داستانای مرضی 

 

یه روز یه مامانی بود از بس دیر کرد باعث شد بچه هاش نتونن باب اسفنجی ببینن. 

داستان تموم شد.

داستانای مرضی

یه روزی یه دختری بود که خیلی بیمارستان چونا نگاه میکرد. خواهرشم اجباری میسشت و همراهیش میکرد. آخرش شب خوابشو دید.

داستان های مرضی.

یه روز یه پسری بود که از ترس سر و صداهای دعوای گربه ها رفت توی آشپزخونه ایستاده خوابید .... . داستان تموم شد