ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آی آی آی
من فکر می کردم این ترم میفتم ولی قبول شدم و به همین مناسبت میمون و مبارک و
..
..
..
ادامه مطلب ...دوست گرام حسودی با سینه نه صاد. درستش کردم برات. در ضمن اون بلاگ فیلتری ات را حذف بنما لطفا.
تازه جونت درآد چشات بترکن از حسودی. ها ها ها
خب عزیزان فصل نهم رمانم همون غروب شادی ها رو نوشتم فصل دهم هم نصفشو نوشتم.
الان ملت میان میگن بابا این خود درگیری داره، روزی یه بازدید کننده بیستر نداره ها بعد اینقدر چرت و پرت مینویسه.
من که دارم برای خودم دعا میکنم. شما هم برام دعا کنید
امیدوارم امروز از کلیپامون فیض ببرید.
فعلا که مطالبم ته کشید. یه گشتی می زنم ببینم دیگه چی دارم....
یادداشتای مانیای رو که خوندم یادم اومد یه چیزیو بگم.
آقا امروز من که از کاژلاس برگشتم. تا رسیدم خونه وظیفه ی سالاد درست کنی رو بهم دادن. منم با هزار بدبختی با دوتا انگشت زخمی سالاد درست کردم حالا آخرش قبل ناهار، دیدم بابام یه قوطی نارنجی رنگ گرفته دستش داره می ریزه تو سالادا.
گفتم بابا چرا زردچوله میریزی تو سالادا؟
بابام میگه مگه اینا فلفل نیست؟
بعد روی قوطی رو نگاه کردیم دیدیم نوشته ادویه ی کاری!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعد دقیقا همون وقت من در سالاد ها یه گرجه رو دیدم که سالم بود و خدا رو شکر بیشتر کاری ها روی اون بود. همین دیگه رفتم شستمش و به سالاد ها اضافه اش کردم. ها ها ها