ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اینم یه رمانم قشنگ که کارتونش هم هست
خیلی باحاله من خیلی دوستش داشتم مانیا و نفی و برادر گرامم و خواهر عزیزمم خیلی دوسش دارن.
اینم لینک دانلودش. برید تو ادامه ی مطلب دانلودش کنید
غروب شادی هایمان - فصل نهم
نفیسه: نه. یعنی مریم با تو می حرفید.
حواسم رفت سمت مریم. نه الان وقتش نیست.تو یه حرکت خودمو رسوندم بهش و دستشو گرفتم و دم گوشش زمزمه کردم.
ادامه مطلب ...
و این پست براتون یه سری عکس ترساک و خفن گذاشتم که نباید همراه بچه ها خردسال نگاه کنید.
اگه کودکی،
بزرگ بی جنبه ای،
بزرگ ترسویی
هست ردش کنید بره.
و البته اگه خودتونم می ترسید همین الان از بلاگ برید بیرون که تا ده ثانیه ی دیگه تصویرا میان.
1001
1002
1003
1004
1005
1006
1007
1008
1009
1010
اِ چی شد نیومد؟
بابا شوخی کردم برید تو ادامه مطلب.
فصل نهم
نفیسه: نه. یعنی مریم با تو می حرفید.
حواسم رفت سمت مریم. نه الان وقتش نیست.تو یه حرکت خودمو رسوندم بهش و دستشو گرفتم و دم گوشش زمزمه کردم.
من: آروم مریمی آروم.
مریم نفسی کشید و دستمو فشرد.
ادامه مطلب ...