شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.
شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.

یک روز بارانی

با سر و صدای احوال پرسی قطرات باران و پنجره از جا برخاستم. خدا خدا می کردم رحمت خدا وسیله ای برای اجابت دعایش .... 

با سر و صدای احوال پرسی قطرات باران و پنجره از جا برخاستم. خدا خدا می کردم رحمت خدا وسیله ای برای اجابت دعایش شود و او هم آزاد شود.

نرمی قطرات باران را ، که بر روی تنم کشیده می شد ، احساس می کردم جان تازه ای گرفته ام. شروع به جنب و جوش کردم.     می خواستم از این زندان رها شوم و بالاخره تلاشم موفقیت آمیز بود.

بعد از مدت ها هوای تازه را بلعیدم. دست های آزادم را به سوی آسمان ابری اش بلند کردم و سپاس گفتم خدای باران را.

تعداد مسافران آسمان کم کم رو به پایان بودند. وارد حیاط شدم که دیدم او نیز در زندانش را گشوده و آزاد شده است. در کنار گیاه تازه روییده ام زانو زدم و همراه او خدا را شکر گفتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد