شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.
شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.

Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت سوم

عجقای رمان خونه من اینم فصل اول قسمت سوم



تشریف ببرین ادامه مطلب

اهکی گمشین ادامه مطلب دیه

منتظر نظراتتون هستم

 

-سلام آقای مبین

اهه این کیه؟به خودم اومدم از نگاه کردن به خودم تو آینه آسانسور دست برداشتم..و برگشتم ببینم کی اومده؟؟سوار آسانسور شده منو به این گندگی ندیده و الجد به این داداش خنگول ناقص العقلم سلام کرده...

اه اه این همون خواهر زری خانوم بود،ای خدا!!!الان حکایتم این ضرب المثله هس که میگه"مار از پونه بدش میاد الجد دم خونش سبز میشه"بود البته نه این ورژنش ورژن جدیدش هس که میگه"مانی از کوفته قلقلی بدش میاد الجد تو آسانسور ظاهر میشه"اصولا من شباهتی به مار ندارم،اون دختره خیکی هم به پونه،به اون ملایمی،به اون شادابی،به اون سر سبزی عمرا شباهتی داشته باشه !!!میگن هر آدمی یه شباهت به یه حیوون داره این دختره خواهر زری خانم کپی پیست خوکه....!!!!البته غیبت کار زشتیه!!!!-فرشته درونم تو حلقم!!!- ولی خووووووووووو من ازش بدم میاد،بدم میاد،بدم میاد،بدم میاد،....که اگه کل این کتابو پر از بدم میاد کنم کمه!!!!!!!!!!!!

اسمش چی بود این کوفته قلقلی؟؟؟؟....فک کنم برای اولین بار توی امروز به سلولای خاکستری مغزم فشار آوردم...اینقدر فشار بهشون وارد کردم که از آسانسورم بیرون اومدیم هنوز مسئله ی مورد نظرم حل نشد...فک کنم از بس ازشون کار نکشیدم آک موندن....

-هوی مانی چته تو لاکی؟؟از وقتی تو آسانسور بودیم همیجوری ایا؟؟؟

از اون جایی بسی تفکر کردمی و نتیجه ای بدست نیاوردمی و از فرط تفکر سلول های خاکستری مغزم به رنگ صورتی جیغ گون مایل به بینفش جیغ فام گشته بود و با صدای انکر الصوات ماهان رشته تفکراتم همانند رشته ماکارانی زر ماکارون پاره گشت...جواب ماهانو بسیار خونسردانه دادم

-اشول...بیشور...گاو ...الاغ...نفهم...بیشور...الاغ...نفهم.....گاو...دیوونه...خل......تازه اول اسمش یادم اومده بود زدی رشته افکارمو قیچی کردی...ووییی ماهان من تورو کچل میکنم

و با دست گچیم آروم به سرم زدم...نه دیگه یادم نمیاد...دیگه یادم نمیاد...لامصب داشت یادم میومدا...تو ذهنم بودا... تو اسمش "ک" داشتا...ماهان باز مث خر پرید وسط افکارم

-اسم کی؟

-اسم همین دختره بود...تو آسانسورو میگم

-ها...اونو میگی...اسمش کلاله اس

-آخیش مشکل فکریم رفعید

واسا بینم این پسره از کجا اسم این خوک خیکیو از کجا بلده؟؟؟

تقریبا جیغ زدم

-ماهان...اشول تو اسم خوک خیکیو از کجا میدونی؟؟هـــــــــــا؟

با ریلکسی که حرصیم میکرد گوشاشو گرفت و وقتی حرفم تمومید برگشت سمتم دستاشو از رو گوشش برداشت و گفت:

-خـُــــــــــــــــــب جیغات تموم شد؟

با صدایی که در اثر جیغی که کشیده بودم قد قدی شده بود دو باره جیغ زدم

-الاغ اسمشو از کجا میدونستی؟

ریلکس شونه هاشو بالا انداخت

-میدونستم دیگه..... نا سلامتی همسایه ایم ...

پسره ی بیشور...الاخ...گولاخ...گنزاله....اصن ول کن مانی جونم تو دخمل به این خوبی به این صالحی...این برادر دختر بازی که تو داری نمیشه یه درصدم روش حساب باز کرد ... شرط میندما اگه الان اسم تک تک دخترا ی کوچه رو بخوام با فامیل و بیوگرافیشون بهم میگه...

درِ سوپری سر کوچمون که رسیدیم ماهان گورخر باز دهنشو باز کرد...

-خوووووو چی قراره بخریم تا بخوریم؟؟؟؟؟؟

البته این یه بار سئوال به جایی بود...بــــــلــــــه این داداش ما اگه ترشی نخوره و همینجوریم پیش بره کم کَمک یه جنتل پرفکت میشه...البته گمون نکنم حالا حالا ها قرار باشه این اتفاق خجسته و گرامی بیفته.....!!

-       یه چیزی موخوام که رو گاز بشه درستش کرد...ها...فهمیدم من سوسیس موخوام

-       خوبه تو این یه مورد با هم تفاهم داریم،خواهر خانم

بیشور میدونه که من از واژه خانم بدم میادا!!!!صد بار بش گفتمم!!!در حالی که داشتم تو مغازه میرفتیم...برگشتم سمتش

-       بیشور بدم میاد کسی بهم بگه خانووم...احساس میکنم100سال پیرتر شدم...

وراهمو سمت ته مغازه کج کردم...پسره اعصاب خورد کن...خدا از این برادرا به هیچ احدی عطا نکنه ...البته بعضی مواقع خیلی مهربون میشد مث امروز ظهر...و اکثرا هم وقتی مهربون میشد قصد قرضی نداشت...بهترین و تنها خوبی ماهان همین بود که رو راست بودمخصوصا وقتی که چیزی میخواست......به به تو یخچالش چه چیزایی خومشزه ای داره!!!!!!مممممممم...دلمان خواست....خامشونم خوجمزه اس......من همه اشو موخوام......موخوام...مـ

-خــــــــانـــم چـــــیـــــزی مـــیـخـواســتـــــتیـــن؟

اه بر خر مگس معرکه صلوات...آخه پدر صلواتی مریضی وسط افکار گرسنه آدم های گرسنه میپری؟؟؟؟؟تازه میخواستم "موخوام"سومیو بگم!!!...اصن واسا ببینیم کی بود که حرف زد؟؟؟به عقب برگشتم...چپ راست....نه کسی نبـــــــــود....توهم آنی زده بودم لابد...نه واسا بینم....این جلو ملو ها یه چیزایی میبینم...یکم عقب تر رفتم...بله یه چارخونه مشکی قرمز...عقب تر...کومب...محکم خوردم به یخچال فک کنم شیشه ی یخچالشون ترکید...راه نداره تا عقب تر بریم......این یاروهه برا چی چسبیده به من...درسته لیدیز فرست...ولی وقتی راه نداره نباید بقیه یه تکونی به خوشون بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...خب خدا رو شکر یاروهه یه حرکتی کرد عقب تر رفت باعث شد دیدم باز شه.....حالا میتونستم علاوه بریه پیرهن چارخونه قرمز مشکی میتونستم کمر یه شلوار جین رو بیبینم...دیگه بیشتر این واقعا معذور بودم نه که یارو حجاب اسلامی نداشته باشه اینجا سانسور شده باشه نه....یارو کلا ادب اسلامی نداشت خیر سرش عقب تررفته بود ولی چسیبیده بود به منم چسبیده بودم به یخچال...حالا ذهنتون منحرف نشه ها یه خورده فاصله ای بود در حد20 سانتی....ولی اگه تا اینجا نفهمیدین و شمام مث داداش من کند ذهنین باید بگم وقتی من میرم تو هنگ از پاتریک تو باب اسفنجیم خنگ تر میشم...بالاخره مغذم ارور داد تا نگامو از پیرهن گل گلیه،نه ببخشید همون چارخونهه بکنم بیام بالا تر ببینم این فرد بی ادب کدوم خریــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟-خودم آخر ادبم!!!!!!!-

نه نه نه باعذر تاسف من این یارو رو نمیشناختم کلا بدبخت مریخی بود......موهاش یه جوری بود...دماغش یه جور دیگه ای بود....چشاش یه رنگی بود...لباش یه جور ناجوری مث معتادا...اصن یه وضعی بود.....

-آقا کاری داشتین؟

آخیش ماهان خدا عمرت بده...خدا رو شکرت بالاخره منو از این وعضیت نجات دادی...وگرنه معلوم نبود چی بشه؟؟؟؟؟؟؟؟.........نه بابا چرا من بیخودی دعای خیر درحق ماهان خر میکنم...پسره ی ببعی از اون موقع داشت چه شیتی میخورد!!!...واقعنا راست میگم که..چرا زودتر اقدامی نکرده؟؟؟؟؟؟...بیشور گاو

-       مـــــــیــــــخــــــــــواســـــــــــــــتــــــــــــــم .......ســــــیگار................ بــــــــــــردارم ایـــــــــــــــــــــــن ........آقا......... جـــــــو جـــــــلــــــــوم.......... واســـــــــتـــــــــاده بـــــــــودن جـــــــــــم نــــــــمــــــــــی خــــــــوردن

کثافت معلوم نبود چی کشیده بود؟؟انگل جامعه.....شیطونه میگفت کیفمو بکنم تو کلش...اه من که کیف نیاوردم....اینم فکره که من میکنم؟؟؟یه راه خوبترم هست که من با همین دست گچیم بکوبم تو کلش...البته احتمالش زیاده که دستم دوباره بشکنه...پس اینم فکر خوبی نی......به من میگه آقا؟؟؟آخه من با مانتو و شال چه شباهتی به مردا دارم تازه برفرضم که فقط از پشت سر دیدتم که اونم محاله چون وقتی برگشتم سمتش تموم مدت صورتم جلوش بود......متوهم بدبخت...تازه اصن اینور مغازه فقط یخچال بود اصن سیگار میگار نداشت.....دیوانه...

ماهانم فهمیده بود حال یارو اصن خوب نیست برای همین دستشو گرفت و با لحن خونسردی گفت

-       آقا بیاین بریم بهتون سیگار بدم..سیگارای خوب اونور مغازه است

و طرفو سمت پیشخون کشید و چشم غره ای به من رفت...خوووووو به من چی این یاروهه قاطی داره.....پسره روان پریش امروز یه چیزیش میشه...برا چی به من چش غره میره....انگاری اینم رفته یه چیزی کشیده ها...مشکوکه...

داشتم با نگاهم رفتنشونو دنبال میکردم...البته نه اون رفتنی که برن تو افق محو بشن فقط نه اینکه از ته مغزه تا سر مغازه خیلی راه بود-خووو راس میگم دیه مغازش گنده بوووووود-منم بیکار بود نمیتونستم که به خوراکیا نگا کنم حصرت بخورم مجبور بودم به یه معتاد و یه آدم که معلوم نبود چی کشیده نگاه کنم......

یا امام زاده بیژن...!!!..حالا این یاروهه و ماهان توهم زدن بس نبود منم دارم توهم میزنم....چه مغازه ی طلسم شده ای...یا امام زاده بیژن باز دوباره تکون خورد...یا خدا!!!...اگه به من باشه دوتا پا دارم...یه شیش جفت دیگه هم قرض میکنم از این مغازه ی جن زده فرار میکنم!!!!!حیف که به من نیست الآن همه چی تحت تاثیر شکمه که متاسفانه خالیه....هی روزگار یه بار نشد یه بالا خونه ی ما بدرد بخوره....اشهدان لا....

همیجوری داشتم اشهد خودمو میخوندم که یهویی یه چیز مشکی ای دوباره از زیر میز در اومد ولی ایندفه کم کم بیشتر دراومد...بیشتر دراومد...دیگه داشتم به خودم می شاشیدم...یهویی صاف شد...شبیه یه آدم شد...یه چیزیو از رو دوشش برداشت و صاف تر شد...اوووووووووووووفــــــــــــــــ ینی خدارو شکر اینم به خیر گذشت...ینی واقعا این چه اقبالیه که من دارم...این چه چشای کوریه که من دارم...مث اینکه در اولین فرصت باید به چشم پزشکیم مراجعه کنم....باماهان یه حرفایی زد که خداییش آروم بود چون با وجود جهت حرکت تهویه هوای مغازه که به سمت من بود تا از پنجره های بالا یخچال بیرون بره اصن صدایی به اینور نمی رسید...منم که گوشام خیلی تیز بود نمیفهمیدم چی میگن...مرده ی سیاه پوش به سمت معتاده برگشت و نسبتا با صدای بلندی ازش پرسید که چی میخواد؟

معتاده هم دوباره با همون لحن فیش فیشی آب دماغی و تو دماغی وکشدارش تکرار کرد که سیگار میخواد

مرده آهانی و گفت و دوباره رفت زیر پیشخون و یه چیزی در آورد که اصلا شبیه سیگار نبود...بیشتر شبیه یه بسته بیسکوییت بود...و ازهمون مثلا بیسکوییتا به یارو تعارف کرد...خاک عالم...خیر سرشون من گفتم الان زنگ میزنن به پلیس تا بیاد این یاروهه رو جمع کنن...نچ نچ نچ...خاک تو سر بی مسئولیتشون الان جوون مردم به فاک فنا میره هــــــــــــــــی...چرا به معتادی که سیگار میخواد آدم بیسکوییت بده ها.....مثلا میخوان ازش تشکر به حساب بیارن که داره شرکت دخانیتو گسترش میده......

طلب کارانه رفتم سمت پیشخون تا با همین دست گچیم هر سه کله پوکو ناقص کنم گاوا.....

جلوشون که رسیدم میخواستم چیزی بگم که ماهان دستشو جلوی دهنم گذاشت...پسر سیاه پوشه روشو به سمت معتاده کرد و گفت:

-       آقا ما اینجا سیگار مرغوب وخوب زیاد داریم...فقط باید یکمی صبر کنین...تا ازتو انبار براتون بیارم چون میدونید که از دست سازمان بهداشت و سلامت باید اینجور چیزا رو تو صدتا سوراخ سنبه قایم کرد...از اونجاییم که به نظرمیرسه خوب انواع سیگارا رو میشناسین بهتون اطمینان میکنم...تازهاگه خواستین میتونین از هر نوع سیگار یه نخ بکشین تا اونی که به طبعتون خوش اومد بخرین

مردک بیشعور...گاو...به این آدم بی مسئولیتم میگن صاب مغازه...اشول...آدم کش...بد تر ازهمه این برادر اوسکول و بیشعورمن که دستش با این یاروهه تو یه کاسه اس...هیچوقت فکر نمیکردم داداش من همچین آدمی باشه.....آهـــــــــــــــــــــ ....حتما تلافی اون روزیو که اومد چغولیمو پیش مامان کرد بهش گفت که من از رو کلید در اتاقش یکی برای خودم زدمو سرش درمیارم......پسره ی بیشعور...البته اگه زنده موندم...این برادر آدم کشم من رو هم نکشت که بعید میدونم...میخواد با ای دستش که تموم صورتمو پوشونده میخواد منو خفه کنه......طی یک حرکت انتحاری با دست گچیم کوبیدم تو کمرش...جواب نداد...دستش یه خورده هم شل نشد...دوباره همون دستمو بالا بردم میخواستم بکوبم تو کلش که دستشو از رو دهنم برداشت و دست گچیمو تو هوا گرفت ولی در عوضش کلش و آورد کنار گوشمو وشروع به حرف زدن کرد...وراج آدم کش

-       مانی ساکت...هیس!!!!!یه چند لحظه ساکت باش کاری نمیشه...باشه این معتاده حساب کارش دستش میاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد