شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.
شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.

پدرم...

پدرم...

پدرم کیست؟خوب پدر من است دیگر پ ن پ می خواستید پدر کوکب خانم باشد. خوب این کلمه یک سری مزایا والبته معایبی هم دارد. پدر مایه پول تو جیبی آدم است. پدرمانند سایه ای بالای سرمان قرار دارد و در مواقع سختی مراقبمان است. بله درست است من با پشت گرمی پدرم به اینجا رسیدم. اکنون که به این بخش رسیدیم می رویم سراغ معایب پدر جان 

1. پدر من چشماش سبزه و مثل گربه ها می مونه وقتی شب میشه اویی نگو اینقَدَر این پدرجان

 در شب وحشتناک میشود. اما فقط مواقعی که می خواهدمرا بترساند تصور کنین موقع خواب..... 

ادامه مطلب ...

اگر امروز آخرین روز زندگی شما باشد

اگر امروز آخرین روز زندگی شما باشد...

آخرین روز امروز است.به گذشته می اندیشم.به گذشته،به روزهایی که در انتظار امروز لحظه ها را می شماردم،اما حال

ادامه مطلب ...

رویایت چیست؟

رویایت چیست؟ 

 

 

 

 

        نمی دانم رویایی داری یا نه؟ نمی دانم هنوز آنقدر سرگرم کارهایت هستی که فراموش می کنی رویا را یا نه؟ نمی دانم معنی اش را می دانی یا نه؟ رویا واژه ی غریبی است برای تویا نه؟ یا اینکه آنقدر در رویایی که فراموش میکنی واقعیت چیست؟

خُب کجایی معلوم کن!!

اگر فراموش کرده ای؟ مشکلی نیست کمکت می کنم.....

      یادت است وقتی بچه بودی شب ها وقت خواب که می شد مادرت به زور تو را مجبور به مسواک زدن می کرد و می گفت: "عزیزم لا لا!!" و تو نمی توانستی بگویی " نه!" چون به قول مادر بزرگت آن روی مادر را بالا می آوردی .....تو به اجبار به اتاقت می رفتی و زیر پتو پنهان می شدی چون از هیولا های خیالی اتاقت وحشت داشتی چون اتاقت آنقدر تاریک بود که حتی نمی توانستی لبه ی تخت را ببینی ... و هر وقت از تاریکی اتاق به مادر شکایت می کردی او فقط سر تکان می داد و می گفت "باشه عزیزم براش یه فکری می کنم " وتو فکر می کردی که کی او برای تاریکی اتاقت فکری می کند؟؟؟....یادت است یک شب قبل از اینکه بروی روی تختت و زیر پتو پنهان شوی تصمیم گرفتی پیشنهاد دوستت را برای کم کردن تاریکی اتاقت عملی کنی و برای همین در را کمی باز گذاشتی که رو شنایی به اتاقت بیاید و.... یادت است آن شب با خیال راحت سرت را روی بالشت خرسی ات گذاشتی و بدون اینکه پتو را تا بالای سرت بکشی با لبخند به خوابی راحت فرو رفتی....ولی نیمه های شب صدای دعوا خواب شیرنت را از تو گرفت و تو برای اینکه منشاء صدا را پیدا کنی با دست وپای لرزان به سمت در اتاقت رفتی وآن را کاملا باز کردی.....یادت است آن شب وقتی پدر و مادرت را درحال دعوا دیدی با چشمان گریان به اتاقت رفتی و از آن به بعد هرشب قبل از خواب به یک خانواده سه نفره ی خوشبخت فکر می کردی که پدرو مادر با عشق وعلاقه فرزندشان را بزرگ می کردند وهمیشه برای مشکلات فرزندشان چاره ای در آستین داشتند و هیچ وقت با هم نصف شب سر مسائل کوچک دعوا نمیکردند تا بتوانند در اتاق فرزندشان را نیمه باز بگذارند تا فرزندشان شب را با آرامش صبح کند و هیچ وقت نیازی به چراغ خواب نداشته باشد....

حالا یادت آمد؟