شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.
شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.

چه خوش بود...

 

 

چه خوش بود...  

 

 

  

 

 

 

 

      یاد آن روزگاران بخیر که تو بودی....من بودم....تک و تنها در کوچه های غم زده.....یادش بخیر من این سر دنیا بودم وتو آن سر دیگرش.....یادش بخیر روزگار بی گاری ما....یادش بخیر آن زندگی های پر ستاره....یادش بخیر آن آرزوهای بی نهایت و کم ارزش....یادش بخیر آن خراب کاری های کودکانه....آن ترس های بچگانه....آن بازی های خنده دار....آن کلاغ پر های بی ریا....آن ها که باز می خواستند ثابت کنند من از تو و تو از من راهمان جداست.... یادش بخیر آسمان زمین ، خورشید و ماه ،شب و روز ، همه و همه دست در دست یکدیگر داده بودند تا ثابت کنند من و تو مال هم نیستیم.....یادش بخیر همان روز شبی و ماه خورشیدی که همه ی مردم می گفتند ازهم فراریند هم دست در دست یکدیگر داده بودند...ولی ما حتی نمی دانستیم من و تو یعنی چی؟....ما هنوز در رویا های کودکانه پرنسس و پرنس بودیم....یادش بخیر!!!!....وحالا باز روزگار و دنیا و کائنات می خواهند درست و حسابی ثابت کنند "من و تو" ،"ما" غلط است ،" من و او "و"او و او" درست روزگار است......کاش هنوز معنی با هم بودن را نمی دانستیم.....

رویایت چیست؟

رویایت چیست؟ 

 

 

 

 

        نمی دانم رویایی داری یا نه؟ نمی دانم هنوز آنقدر سرگرم کارهایت هستی که فراموش می کنی رویا را یا نه؟ نمی دانم معنی اش را می دانی یا نه؟ رویا واژه ی غریبی است برای تویا نه؟ یا اینکه آنقدر در رویایی که فراموش میکنی واقعیت چیست؟

خُب کجایی معلوم کن!!

اگر فراموش کرده ای؟ مشکلی نیست کمکت می کنم.....

      یادت است وقتی بچه بودی شب ها وقت خواب که می شد مادرت به زور تو را مجبور به مسواک زدن می کرد و می گفت: "عزیزم لا لا!!" و تو نمی توانستی بگویی " نه!" چون به قول مادر بزرگت آن روی مادر را بالا می آوردی .....تو به اجبار به اتاقت می رفتی و زیر پتو پنهان می شدی چون از هیولا های خیالی اتاقت وحشت داشتی چون اتاقت آنقدر تاریک بود که حتی نمی توانستی لبه ی تخت را ببینی ... و هر وقت از تاریکی اتاق به مادر شکایت می کردی او فقط سر تکان می داد و می گفت "باشه عزیزم براش یه فکری می کنم " وتو فکر می کردی که کی او برای تاریکی اتاقت فکری می کند؟؟؟....یادت است یک شب قبل از اینکه بروی روی تختت و زیر پتو پنهان شوی تصمیم گرفتی پیشنهاد دوستت را برای کم کردن تاریکی اتاقت عملی کنی و برای همین در را کمی باز گذاشتی که رو شنایی به اتاقت بیاید و.... یادت است آن شب با خیال راحت سرت را روی بالشت خرسی ات گذاشتی و بدون اینکه پتو را تا بالای سرت بکشی با لبخند به خوابی راحت فرو رفتی....ولی نیمه های شب صدای دعوا خواب شیرنت را از تو گرفت و تو برای اینکه منشاء صدا را پیدا کنی با دست وپای لرزان به سمت در اتاقت رفتی وآن را کاملا باز کردی.....یادت است آن شب وقتی پدر و مادرت را درحال دعوا دیدی با چشمان گریان به اتاقت رفتی و از آن به بعد هرشب قبل از خواب به یک خانواده سه نفره ی خوشبخت فکر می کردی که پدرو مادر با عشق وعلاقه فرزندشان را بزرگ می کردند وهمیشه برای مشکلات فرزندشان چاره ای در آستین داشتند و هیچ وقت با هم نصف شب سر مسائل کوچک دعوا نمیکردند تا بتوانند در اتاق فرزندشان را نیمه باز بگذارند تا فرزندشان شب را با آرامش صبح کند و هیچ وقت نیازی به چراغ خواب نداشته باشد....

حالا یادت آمد؟

مهدی جانا

مهدی جانا 

 

 

 

مه کوچک است وکم نور

خورشید هم که لوس است

تو مهدی دلم باش

آرام جان و یار بی ناز و منتم باش

هجر تو درد سختی ست

درمان آن تو هستی

آری بیا و باش درمان درد سختم

زخم عظیم دوریت

گرفته جان و قلبم

آری بیا تو مهدی مرحم بذار به زخمم

چشمان نابینایم

دنبال نور حق است

آری بیا تو مهدی و نوری بده به چشمم

کورم دلم گرفته

آرام جانم سالهاست

از پیش من رفته

غم ،گریه و ندامت

چاره ی درد من نیست

آری بیا تو جانا خرسند کن قلبم

..............

غایب عالم

 

غایب عالم 

 

 

  

 

 

 

همه دنیا میدونن 

جزتو غایبی ندارن

برای اومدنت

لحظه هارو میشمارن

شاید امروز

شاید فردا

تو بیای دوباره اینجا

در ها رو وا بکنی

ظلما رورسوا بکنی

دل ها رو شاد بکنی

شادی رو آزاد بکنی

آزاد

 

آزاد 

 

 

 

 

رو ایوون خونمون

دیدم یه پرنده

زسنگ ظلم و ستم

بال اون شکسته

بال وپرش رو بسته

ناله وآه داره

آزادیش رو گرفتن

قلبشو پینه بستن

به جای قلب قرمز

قلب سیاه گرفته

امید دیگه نداره

شادی دیگه نداره

توقلب اون پرنده

گرفته ناراحتی

جای قشنگ خنده

دلش طاقت نداره

ظلم و ستم میباره

ناراحتی جایش رو

به شادی می سپاره

نیست دیگه اون پرنده

ناراحت و افسرده

دل اون شاد شاده

قلب اون پر امیده

چون شب در آسمون

ستاره ی حق رودیده

ایمان خالصانه

نوری به قلبش داده

قلبش پر از نشاطه

پرواز براش یه راهه

راهه به سوی یارش

از غم و آه وغصه

بالش رو می تکونه

اون می پره دوباره

حالا دیگه آزاده

آزاد ، آزاد